ده کوچکی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 5 هزارگزی جنوب قصر قند و 1 هزارگزی خاور راه مالرو قصر قند به چاه بهار، دارای 25 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 5 هزارگزی جنوب قصر قند و 1 هزارگزی خاور راه مالرو قصر قند به چاه بهار، دارای 25 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
مرکّب از: بی + قبا، لخت. بی جامه: چون بی بقاست این سفری خانه اندرو باکی مدار هیچ گرت پشت بی قباست. ناصرخسرو. رجوع به قبا شود، بی منصبی، بی خدمتی. (ناظم الاطباء)، و رجوع به کار شود، تنبلی و بیعاری. کار نکردن. مهملی. بطالت. بطاله. تعطل. تعطیل. عطاله. عطالت. عطلت. عطله. (یادداشت بخط مؤلف) : و از فرزندان او یکی نومال نام داشت و به سهولت و بی کاری میل داشت. (قصص الانبیاء ص 30)، روز بی کاری و شب آسانی کی رسی در سریر ساسانی. سنائی. کار خاقانی بسازی زین قدر کار او را نام بی کاری نهی. خاقانی. بکار اندر آی این چه پژمردگیست که پایان بی کاری افسردگیست. نظامی. گر تو بنشینی به بی کاری مدام کارت ای غافل کجا زیبا شود. عطار. بی کاری و توکل دور است از مروت بر دوش خلق مفکن زنهار بار خود را. صائب. - امثال: بیگاری به که بی کاری. - بی کاری کردن، بی کار گشتن و بدون شغل بسر بردن. از کار کردن تن باززدن: منشین بی کار از آنکه بیگاری به زانکه کنی بخیره بی کاری. ناصرخسرو. ، فراغت. (یادداشت بخط مؤلف) : ساعت بی کاری. روز بی کاری
مُرَکَّب اَز: بی + قبا، لخت. بی جامه: چون بی بقاست این سفری خانه اندرو باکی مدار هیچ گرت پشت بی قباست. ناصرخسرو. رجوع به قبا شود، بی منصبی، بی خدمتی. (ناظم الاطباء)، و رجوع به کار شود، تنبلی و بیعاری. کار نکردن. مهملی. بطالت. بطاله. تعطل. تعطیل. عطاله. عطالت. عطلت. عطله. (یادداشت بخط مؤلف) : و از فرزندان او یکی نومال نام داشت و به سهولت و بی کاری میل داشت. (قصص الانبیاء ص 30)، روز بی کاری و شب آسانی کی رسی در سریر ساسانی. سنائی. کار خاقانی بسازی زین قدر کار او را نام بی کاری نهی. خاقانی. بکار اندر آی این چه پژمردگیست که پایان بی کاری افسردگیست. نظامی. گر تو بنشینی به بی کاری مدام کارت ای غافل کجا زیبا شود. عطار. بی کاری و توکل دور است از مروت بر دوش خلق مفکن زنهار بار خود را. صائب. - امثال: بیگاری به که بی کاری. - بی کاری کردن، بی کار گشتن و بدون شغل بسر بردن. از کار کردن تن باززدن: منشین بی کار از آنکه بیگاری به زانکه کنی بخیره بی کاری. ناصرخسرو. ، فراغت. (یادداشت بخط مؤلف) : ساعت بی کاری. روز بی کاری